شهدای دارالولایه سیستان زابل
شهدای زابل 
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شهدای دارالولایه سیستان و آدرس shohadaysistan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فرزند عزیز امام در انتظار شهادت + تصویرسازی


شهید مرتضی مطهری که از اساتید حوزه و دانشگاه و از جمله نظریه پردازان انقلاب اسلامی بود، در ۱۲ اردیبهشت ۵۸ توسط گروه منحرف فرقان به شهادت رسید.


سيزدهم بهمن ماه سال ۱۲۹۸ فريمان ميزبان نوزادي شد كه او را مر تضي ناميدند. سيزده سال بعد مرتضي طلبه حوزه علميه شد و در سال ۱۳۱۶ براي ادامه تحصيل علوم ديني به قم مراجعت كرد و در محضر درس اساتيدي چون امام خميني (ره)، آيت الله العظمي بروجردي و علامه سيد محمد حسين طباطبايي شركت نمود. سال ۱۳۳۱ بود كه به تهران مهاجرت كرد و شروع به تدريس در دانشكده معقول و منقو ل (الهيات و معارف اسلامي) دانشگاه تهران نمود و در همان زمان به همكاري با مجامع اسلامي وكانونهاي مذهبي پرداخت. در پانزدهم خرداد ماه ۴۲ دستگير و راهي زندان شد و يكسال پس از آن به صلاحديد امام خميبي (ره) با جمعيت هاي مؤتلفه اسلامي آغاز به همكاري نمود. پس از چندي حسينيه ارشاد تهران را تأسيس كرد كه گام مؤثري درجهت جذب و سازماندهي جوانان بود. در سال ۱۳۴۸ به دليل انتشار اعلاميه اي مبني بر جمع آوري كمك به آوارگان فلسطين راهي زندان شد. سال ۱۳۵۴ بود كه رژيم به دليل احساس خطري كه از جانب شهيد مطهري مي نمود ايشان را ممنوع المنبر اعلام كرد. دو سال بعد در سال ۱۳۵۶ استاد اقدام به پايه گذاري جامعه روحانيت مبارز تهران نمود. در سا ل ۱۳۵۷ در سفري به پاريس مسؤوليت تشكيل شوراي انقلاب از سوي امام (ره) به ايشان واگذار شد. او كه پاره تن امام بود در ارديبهشت ماه ۱۳۵۸ پس از سالها تلاش در جهت اعتلاي كلمه الله به دست گروه فرقان به شهادت رسيد.

* خواب پشت در مکتب خانه
شهيد مطهري از سن ۵ سالگي اشتياق و علاقه خود را به مکتبخانه و درس نشان مي‌داد، به طوري که در يک شب مهتابي که نور ماه حياط را روشن کرده بود، او به خيال اينکه صبح شده است،‌ دفتر و کتابش را برداشته،‌ به سوي مکتبخانه روان شد و هنگاميکه با در بستة مکتبخانه مواجه گرديد، همانجا به خواب رفت، صبح فردا پدر و مادر متوجه شدند که مرتضي در خانه نيست، با نگراني در کوي و برزن به دنبالش گشتند، و سرانجام او را در پشت مکتبخانه در حاليکه آرام خوابيده بود، يافتند.

* اولین منبر
مرتضی حدود ۱۳ ساله بود و تازه دوره طلبگي را شروع کرده بود، و خيلي هم به منبر علاقه داشت اما چيزي بلد نبود، که بر منبر بخواند، دايي او، مرحوم حاج شيخ علي، متني براي او نوشتند، تا حفظ کند، و در منبر بخواند، روضه، داستان ام سلمه بود که پيامبر اکرم (ص) شيشه‌اي را به او سپردند و فرمودند:«هر وقت ديدي که خاک اين شيشه به خون تبديل شده بود، بدان که حسين مرا شهيد کرده‌اند، مرتضي بر روي منبر رفت تا متني را که حفظ کرده بود بخواند، به روضه که رسيد فراموش کرد که حضرت رسول (ص) به ام سلمه چه داده بودند، دايي که پاي منبر نشسته بود، گريه مي‌کرد و به پيشاني خود مي‌زد و مي‌گفت:«آخ شيشه! آخ شيشه» عليرغم تمامي تلاش‌ دايي، آقا مرتضي يادش نيامد که حضرت رسول(ص) چه چيزي به ام سلمه دادند و از منبر پايين آمد، اين اولين منبر او بود.

* ورود به حوزه علمیه قم
زمانيکه تصميم گرفتم، به حوزه علميه بروم، رضاخان تمام حوزه‌هاي علميه را بسته و عزاداري‌ها را تعطيل کرده بود، فقط در قم آيت‌الله شيخ عبدالکريم حائري يزدي تعدادي از طلاب را تربيت مي‌کرد، به همين دليل تمام اعضاي خانواده مرا از اين کار منع کردند اما من دوست داشتم به حوزه بروم،‌ حاج شيخ علي قلندرآبادي که دايي من بود، به خانواده گفت: «بگذاريد برود درس بخواند، خود اين شوق و علاقه‌اي که براي رفتن به حوزه در يک نوجوان به وجود آمده نشانه آن است که خداوند براي مسلمانان و حوزه‌هاي علميه و اهل علم، فرجي به وجود خواهد آورد، من به قم رفتم و بعدها همانگونه شد که دايي‌ام پيش‌بيني‌ کرده بود.

* فرزندانتان را مطابق زمان تربيت کنيد!
بعد از واقعه معروف خراسان و کشتار خونين مسجد گوهرشاد حوزه علميه مشهد به کلي از بين رفت و تمامي علما دستگير شدند، هرکس آن وضع را ديد گفت:«ديگر اساساً از روحانيت خبري نخواهد بود» از من در اين جريان دعوت شد،‌ به عنوان نويسنده‌ نامه‌اي بنويسم،‌مردي که در آن محل رياست مهمي داشت، وقتي نامه را خواند و ديد که من هنوز پايبند عالم آخوندي هستم،‌ نصيحتانه به من گفت:«ديگر گذشت آن زمان که مردم به نجف يا قم مي‌رفتند و به مقامات عاليه مي‌رسيدند،‌ حضرت امير فرموده است:«فرزندانتان را مطابق زمان تربيت کنيد». آيا ديگران که پشت اين ميزها نشسته‌اند، ۶ انگشت دارند؟» و اينگونه سعي نمود مرا از تحصيل در علوم حوزوي باز دارد، البته من به حرف او گوش نکردم و به قم رفتم،‌ پس از ۱۸ سالگي در تهران اولين اثر علمي خود را به نام «اصول فلسفه» منتشر نمودم، در آن زمان ايشان به عنوان نمايندگي مجلس شوراي ملي فعاليت مي‌کردند، و نظراتش عوض شده بود،‌ وقتي کتاب مرا خواند از آن به طرز مبالغه‌آميزي تعريف نمود،‌ همان جا در دلم خطور کرد که « تو همان کسي هستي که مرا نصيحت مي‌کردي که دنبال اين حرفها نروم اگر آن زمان حرف تو را گوش مي‌کردم الان يک ميرزابنويس پشت ميز اداره بودم، در حاليکه تو الان اينقدر تعريف مي‌کني».

* استاد یا دانشیار؟
سال ۱۳۴۶ پرفسور رضا (رییس دانشگاه) از هر دانشمند يک مقاله در رشته خودش خواست، استاد نيز در رشته الهيات مقاله‌اي نوشت و به ايشان دادند، مدتي بعد مقاله استاد به عنوان بهترين مطلب اعلام شد، در همان زمان،‌ جلسه استادان دانشگاه تهران برگزار شد، مجري نام استاد را «آقاي مطهري» دانشيار،‌صدا زد، ناگهان پرفسور دستانش را با تعجب بر هم زد و گفت: «دانشيار، ايشان دانشيارند؟» ايشان استاد همه مايند، چرا دانشيار؟ بعد از پايان جلسه استاد به ايشان گفتند:«از آنجا که من براي قيام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ منبر رفتم، رژيم مرا تحت نظر دارد، و اجازه ارتقاء از مرحله دانشياري به استادي را نمي‌دهد، پس از اين ماجرا پرفسور دستور داد، نامه‌اي جهت ارتقاء از مرحله دانشياري به استادي جهت ارتقاء مقام ايشان تايپ کنند، پس اعلام نمود، «ايشان ۱۵ سال است که درس استادي مي دهند، اما حقوق معلمي مي‌گيرند، کسانيکه نسبت به اين مسأله معترفند با امضاي اين نامه صحت آن را تأييد کنند، با اعلام اين مطلب حتي مخالفان استاد نيز آن نامه را امضاء نمودند، اين نامه باعث شد که استاد چهار ماه بعد به مقام پايه دوم دانشياري برسد.

* اجرای عدالت
استاد خيلي به اجراي احكام اسلام اهميت داده، و انجام آن را براي مسلمين واجب مي دانست. شدت عدالتخواهي ايشان به حدي بود كه وقتي در همان روزهاي اول پيروزي انقلاب اسلامي خبر دادند كه دو نفر كميته اي مرتكب اعمال خلاف شده اند، آقاي مطهري به مسوول مربوطه گفتند: «حتي اگر مجازات آنان اعدام باشد بايد با همين نام كميته اي اعدام شوند. و اين امر نه تنها موجب تضعيف كميته نخواهد شد. بلكه موجب تقويت آن و نظام جمهوري اسلامي خواهد بود.»

* ولایت فقیه، عین دموکراسی
- روحانیت در شیعه از ابتدا مستقل از دستگاههای حکومتی بوده و شیعه هیچ وقت این اصل را نپذیرفته که اولی الامر را بر هر حاکمی تطبیق کند. آیه قرآن که فرمود: «یا ایهَا الَّذینَ امَنوا اطیعُوا اللَّهَ وَ اطیعُوا الرَّسولَ وَ اولِی الْامْرِ مِنْکمْ (نساء/ ۵۹)» شیعه از اول، خلفای به ناحق را اولی الامر ندانست یعنی ولایت امر آنها را انکار کرد و تشیع و روحانیت شیعه از اساس بر انکار حقانیت این حکومتهای موجود است .{ مجموعه آثار، ج ۲۴ (آینده انقلاب اسلامی ایران)، ص ۱۹۱.}

- تصور مردم امروز از ولایت فقیه این نبوده که فقها حکومت کنند و دولت را به دست گیرند، بلکه در طول اعصار تصور مردم از ولایت فقیه این بوده‌است که به موجب این که مردم مسلمانند و وابسته به مکتب اسلامند، صلاحیت هر حاکمی از نظر این که قابلیت مجری بودن قوانین ملی اسلامی را داشته باشد باید مورد تأیید و تصویب فقیه قرار گیرد.

لهذا امام در فرمان خود به نخست وزیر دولت موقت می‌نویسد: به موجب حق شرعی (ولایت فقیه) و به موجب رأی اعتمادی که از طرف اکثریت قاطع ملت نسبت به من ابراز شده‌است، من رئیس دولت تعیین می‌کنم.

حق شرعی امام از وابستگی قاطع مردم به اسلام به عنوان یک مکتب و یک ایدئولوژی ناشی می‌شود که او یک مقام صلاحیتدار است که می‌تواند قابلیت شخصی را از این جهت تشخیص دهد و در حقیقت حق شرعی و ولایت شرعی یعنی مُهر ایدئولوژی مردم که او رهبر آن مردم است. { مجموعه آثار، ج ۲۴(آینده انقلاب اسلامی ایران)، ص ۳۲۴}

- مسئله ولایت فقیه این نیست که فقیه خودش در رأس دولت قرار می‌گیرد، خودش می‌خواهد عملاً حکومت کند و مجری باشد. نقش فقیه در یک کشور اسلامی که ملتزم و متعهد به اسلام است و اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی پذیرفته‌است نقش یک ایدئولوگ است نه نقش یک حاکم. وقتی که مردم آن ایدئولوژی را پذیرفته‌اند قهراً برای ایدئولوگ هم نقشی قائل هستند یعنی اوست که نظارت می‌کند بر این که این ایدئولوژی درست اجرا می‌شود یا نه، آیا این شخص که می‌خواهد رئیس دولت بشود و به عنوان مجری قانون در کادر اصول این ایدئولوژی حرکت کند صلاحیت چنین کاری را از نظر آن ایدئولوژی دارد یا ندارد؟ ولایت فقیه ولایت ایدئولوژیک است و اساساً خود فقیه را مردم انتخاب می‌کنند. این خودش عین دموکراسی است. { مجموعه آثار، ج ۲۴(آینده انقلاب اسلامی ایران)، ص ۳۳۲ و ۳۳۳}

* در انتظار شهادت
پس از شهادت «سرلشگر قرني» ‌گروه منافقين اعلام كردند: يكي از روحانيون بزودي ترور مي شود. «آن روز آقاي مطهري به من و دكتر مفتح گفتند: «من، ميدانم بعد از قرني نوبت من است.» بعد از اين واقعه استاد هيچ گاه مرا با خودش همراه نمي كرد. حتي يك روز كه به ايشان پيشنهاد كردم يك پاسدار همراه خودمان ببريم. ايشان باخنده به من گفتند: «آقاي مدني مگر شما مي ترسيد؟ هر وقت خدا بخواهد، ما را مي برد حالا اگر از طريق شهادت باشد خيلي بهتر است.»

جهت دریافت تصویرسازی در ابعاد بزرگ بر روی آن کلیک نمایید.

دکتر مجتبی مطهری از برگه‌ای سخن می‌گوید که آقای محقق در قم برای آقای مطهری می‌آورند که روی آن نوشته شده بود: «ما سه شخصیت سیاسی، مذهبی و نظامی را ترور خواهیم کرد.» و می‌گوید پدرش به آقای محقق گفته است که آن شخصیت مذهبی من هستم.

* دومین ترور
ترور شهید مطهری دومین ترور سیاسی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بود، از فروردین ماه ۱۳۵۸ یعنی کمتر از دوماه پس از پیروزی انقلاب،​موج ترورها علیه شخصیت های روحانی و نظامی انقلاب آغاز شد.

* قاتلین منحرف با پوشش دین
- گروه فرقان با رهبری شخصی به نام گودرزی که هم در کسوت روحانیت بود و هم گاهی لباس شخصی می‌پوشید، مخفیانه تشکیل شده بود و فعالیت‌های تند سیاسی و مذهبی را آغاز کرده بودند.

- از اعلامیه‌ها و نوشته‌هایشان چنین برمی‌آمد که روحانیت را دشمن اصلی عنوان می‌کردند. این گروه دست به ترور سران و دست‌اندرکاران انقلاب و دولت می‌زدند و اولین قربانی آنها تیمسار قرنی و آقای مطهری بود.

* تلاش‌های شهید مطهری برای نجات جوانان از چنگال گروهک منافقین
در زمان شاه و اوایل انقلاب گروهک منافقین برای جذب جوانان به سمت خود بسیار تلاش می‌کردند بنابراین استاد برای اینکه جوانان را از ماهیت این گروهک آگاه کنند جلسات بسیاری را در منزلمان و در اتاق خود برای جوانان برگزار می‌کردند؛ شهید مطهری اعتقاد داشتند که گروهک منافقین با پوسته اسلام، ریشه اسلام را می‌کند.

* داستان ترور
ساعت حدود ۷ شب تیم سه نفره ترور، شامل بصیری، نیکنام و وفا قاضی‌زاده مقابل منزل شهید مطهری در خیابان دولت تهران توقف می‌کنند.

نقشه اولیه ترور او در همان منطقه بود، اما هوشیاری راننده آیت‌الله مطهری و وضعیت بد منطقه از نظر ترور، مانع کار تروریست‌ها می‌شود. آنها خودروی استاد مطهری را تعقیب می‌کنند تا به منزل یدالله سحابی برسد.

ساعت حدود ۱۰:۴۰ شب جلسه و نیز شام مهمانان تمام می‌شود و استاد مطهری عزم منزل می‌کند. خودرو سرکوچه پارک شده بود. یدالله و عزت‌الله سحابی چند قدمی استاد مطهری را بدرقه می‌کنند تا این که آقای مطهری به سر کوچه می‌رسد.

در این هنگام است که قاتل اصلی به استاد مطهری نزدیک می‌‌شود و او را به نام صدا می‌کند و پس از برگشتن آیت الله مطهری گلوله‌ای به زیر گوش او شلیک می‌کند که از ابروی چپش خارج می‌شود. قاتل پس از این اقدام با دو نفر دیگر فرار می‌کنند.

حال آقای مطهری در لحظات اولیه وخیم گزارش می‌شود. این‌گونه است که بعد از القای یک شوک الکتریکی به این نتیجه می‌رسند که استاد مطهری دارفانی را وداع گفته‌‌است.

خبر همان شب پخش نمی‌شود ولی صبح، رادیو این خبر را به اطلاع عموم می‌رساند.

ساعت یک نیمه شب، فردی با روزنامه‌های اطلاعات و آیندگان تماس می‌گیرد و ادعا می‌کند گروه فرقان ، رییس شورای انقلاب یعنی آیت الله مرتضی مطهری را کشته است و در ادامه تعدادی دیگر از شخصیت‌های اجتماعی و سیاسی را هم خواهد کشت.

این مساله که فرقان چگونه به این موضوع محرمانه ـ ریاست شهید مطهری بر شورای انقلاب ـ پی برده بود از رازهای تاریخ معاصر است. همچنین اطلاعیه‌ای از گروه فرقان در محل ترور کشف می‌شود.

* در سوگ مطهر
وقتی خبر ترور و مرگ آقای مطهری از رادیو پخش شد تمام مردم و از همه مهم‌تر امام بشدت متاثر و متحیر شدند به طوری که امام فقط در مرگ مطهری بشدت گریست و عموم مردم که او را می‌شناختند عزادار شدند.

سخنرانی حضرت امام خمینی در مدرسه فیضیه پس از شهادت استاد مطهری| دانلود فیلم
* پیام حضرت امام خمینی (ره) پس از شهادت استاد مرتضی مطهری

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم انّا للّه و انّا اليه راجعون‏
اينجانب به اسلام و اولياى عظيم الشّأن و به ملّت اسلام و خصوص ملّت مبارز ايران، ضايعه اسف انگيز شهيد بزرگوار و متفكّر و فيلسوف و فقيه عاليمقام مرحوم آقاى حاج شيخ مرتضى مطهّرى قدّس سرّه را تسليت و تبريك عرض مى‏كنم؛ تسليت در شهادت شخصيّتى كه عمر شريف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدّس اسلام صرف كرد و با كجرويها و انحرافات مبارزه سرسختانه كرد؛ تسليت در شهادت مردى كه در اسلام شناسى و فنون مختلفه اسلام و قرآن كريم كم نظير بود. من فرزند بسيار عزيزى را از دست داده‏ام و در سوگ او نشستم كه از شخصيّتهاى بود كه حاصل عمرم محسوب مى‏شد. در اسلام عزيز به شهادت اين فرزند برومند و عالم جاودان ثلمه‏اى وارد شد كه هيچ چيز جايگزين آن نيست. و تبريك از داشتن اين شخصيّتهايى فداكار كه در زندگى و پس از آن با جلوه خود نورافشانى كرده و مى‏كنند. من در تربيت چنين فرزندانى كه با شعاع فروزان خود مردگان را حيات مى‏بخشند و به ظلمتها نور مى‏افشانند، به اسلام بزرگ، مربّى انسانها و به امّت اسلامى تبريك مى‏گويم. من اگر چه فرزند عزيزى كه پاره تنم بود از دست دادم لكن مفتخرم كه چنين فرزندان فداكارى در اسلام وجود داشت و دارد.
«مطهّرى» كه در طهارت روح و قوّت ايمان و قدرت بيان كم‏نظير بود، رفت و به ملأ اعلى پيوست، لكن بدخواهان بدانند كه با رفتن او شخصيت اسلامى و علمى و فلسفى‏اش نمى‏رود.ترورها نمى‏توانند شخصيّت اسلامى مردان اسلام را ترور كنند.آنان بدانند كه به خواست خداى توانا ملّت ما با رفتن اشخاص بزرگ در مبارزه عليه فساد و استبداد و استعمار مصمّم‏تر مى‏شوند. ملّت ما راه خود را يافته و در قطع ريشه‏هاى گنديده رژيم سابق و طرفداران منحوس آن از پاى نمى‏نشينند. اسلام عزيز با فداكارى و فدايى دادن عزيزان رشد نمود. برنامه اسلام از عصر وحى تاكنون بر شهادت توأم با شهامت بوده است. قتال در راه خدا و راه مستضعفين در رأس برنامه‏هاى اسلام است.(و ما لكم لا تقاتلون فى سبيل اللّه و المستضعفين من الرّجال و النّساء و الولدان).اينان كه شكست و مرگ خود را لمس نموده و با اين رفتار غير انسانى مى‏خواهند انتقام بگيرند يا به خيال خام خود مجاهدين در راه اسلام را بترسانند، بدگمان كرده‏اند. از هر موى شهيدى از ما و از هر قطره خونى كه به زمين مى‏ريزد انسانهاى مصمّم و مبارزى به وجود مى‏آيد.
شما مگر تمام افراد ملّت شجاع را ترور كنيد، و الّا ترور فرد هر چه بزرگ باشد براى اعاده چپاولگرى سودى ندارد. ملّتى كه با اعتقاد به خداى بزرگ و براى احياى اسلام به پا خاسته با اين تلاشهاى مذبوحانه عقبگرد نمى‏كند. ما براى فداكارى حاضر و براى شهادت در راه خدا مهيّا هستيم.
اينجانب روز پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت ۵۸ را براى بزرگداشت شخصيّتى فداكار و مجاهد در راه اسلام و ملّت عزاى عمومى اعلام مى‏كنم و خودم در مدرسه فيضيّه روز پنجشنبه و جمعه به سوگ مى‏نشينم. از خداوند متعال براى آن فرزند عزيز اسلام رحمت و غفران و براى اسلام عزيز، عظمت و عزّت مسئلت مى‏نمايم. سلام بر شهداى راه حقّ و آزادى.
روح اللّه الموسوىّ الخمينى ۱۲/ ۲/ ۵۸

منبع: فرهنگ نیوز


برچسب‌ها: شهید مطهری
[ چهار شنبه 29 خرداد 1392 ] [ 15:49 ] [ زریافتی ]
.: Weblog Themes By salehon :.

درباره وبلاگ

مقرسایبری شهدای دارالولایه سیستان ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم شهر ما آن سوی آبی هاست، دور از دسترس شهر ابراهیم ادهم، شهر لقمان حکیم اندکی بالاتر از آبادی تسلیم محض صاف می آیی سر کوی صراط المستقیم خاک آن عرشی ست، گل هایش زیارت نامه خوان سنگفرش آسمانش بال های یا کریم شهر ما آبادی عشق است - اما عشق چیست؟ - عشق یعنی نوح و ابراهیم و عیسی و کلیم عشق یعنی «قاف » و «لام » قل هو الله احد عشق یعنی «باء» بسم الله رحمن رحیم
موضوعات وب
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 102
بازدید دیروز : 24
بازدید هفته : 147
بازدید ماه : 1039
بازدید کل : 2590
تعداد مطالب : 303
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1

به این سایت رأی بدهید